گذری در «قصر قاجار»؛ اینجا محبس سیاست/ زندان که بود، خانه ها هم ارزان تر بود!

تابناک پنج شنبه 29 شهریور 1403 - 10:41

سرویس فرهنگی- اجتماعی؛ تابناک- دو خانم میانسال روی صندلی سبز رنگ پارک نشسته‌اند. چروک‌ دست‌ها و لباس‌های ساده و دم‌دستی‌شان نشان می‌دهد که هم عمری طولانی از خدا گرفته‌اند و هم اهل همین محل هستند. یک سر رفته‌اند تا تره‌بار قصر و بعد هم می‌خواهند این وقت باقی‌مانده تا اذان ظهر را با حرف زدن سپری کنند.

 

این روزها هر چیزی بوی دغدغه می دهد انگار؛ دغدغه معیشت و زیستن. یکی‌شان می‌گوید: «نگاه کن... الان اینجا همه‌اش شده درخت. یادته چند سال پیش رو؟ چقدر زن‌ها با بچه کوچک می‌اومدن اینجا و گریه زاری می‌کردن تا بتونن وقت بگیرن و برن زندانی‌شون رو ببینن؟» و زن دوم که همه این صحنه‌ها را دیده ادامه می‌دهد: «آره اون وقتا قیمت خونه‌های اینجا به خاطر زندان پایین بود. اما حالا ببین با این پارک قیمت خونه چقدر رفته بالا. چند روز پیش داشتیم قیمت خونه‌های اون وری رو که سمت درختای پارکه می‌پرسیدیم....»

اینجا باغ‌موزه قصر است. در خیابان شریعتی، میدان پلیس. طبق صحبت همان خانم‌ها و آنچه در توصیف‌های قدیمی آمده، زمانی دور تا دور این پارک دیوارهای بلند بود که مبادا زندانی‌ها فرار کنند. اما حالا از آن دیوارهای بلند و ساختمان‌هایی که فقط زندانی‌ها و ماموران زندان آن را می‌دیدند، فقط چند ساختمان باقی مانده که دیدنی هستند.

 

قصر قاجار

زندان قصر یک زمانی، قصر قاجار بوده اما به دستور رضاشاه اینجا تبدیل شد به زندان. ساخت زندان از سال 1306 شروع شد و افتتاح آن برمی‌گردد به 11 آذر 1308.

این زندان از سال 1383 به خاطر این که در بافت قدیمی شهر بود و مردم هم از شلوغی‌ها و مشکلاتی که زندان برایشان ایجاد کرده بود، شاکی شده بودند، تخلیه و تعطیل شد و کم‌کم کارهای تبدیل شدن آن به یک موزه آغاز شد. تا این که بالاخره در سال 1391 باغ موزه قصر افتتاح شد.

 

طرح معمار روسی برای ما

برای بازدید از اینجا، از جنوبی‌ترین ضلع پارک شروع کنید. ساختمان عجیبی که شبیه معماری‌های ایرانی نیست اما چشم‌نواز است. چرا؟ چون معماری آن بر عهده یک معمار روسی به نام نیکلای مارکوف بوده. همان معمار معروف مدرسه البرز؛ با راهروهای بلند و اتاقک‌ها و نورهایی که از دو طرف همه جا رو روشن می‌کند. یک جا کلاس درس و یک جا اتاقی برای زندانی شدن. اما زندان مارکوف (یا زندان عمومی قصر) برخلاف تصورات ما از زندان، هم نور دارد و هم سقف بلند. الان هم در بازسازی‌ها چندان حس و حال زندان را تداعی نمی‌کند چون از هنرهای مفهومی برای انتقال مفاهیم استفاده شده.

از قصر تا زندان، و از زندان تا باغ /زندان که بود، خانه ها ارزان تر بودند!

خوبی باغ‌موزه قصر این است که وقتی بلیط می‌خرید یک مسول در همان لحظه شما را همراهی می‌کند و برایتان توضیح می‌دهد که ابتدا از پله‌ها بروید پایین. جایی شبیه سرداب. و می‌گوید: «وقتی زندانی را می‌آوردند اول برای آب‌خنک خوردن او را می‌فرستادند پایین.» دیگران گفته‌اند که گویا همان پایین لباس زندانی را به تنش می‌کردند. بعد زندانی را به بند و اتاقی که باید برود، می‌فرستادند.

 

اولین هواپیما در ایران

الان زندان مارکوف دو بند اصلی برای بازدید داد. یکی بند پهلوی اول و دیگری بند پهلوی دوم. اما قبل از آن در راهرویی بلند نگاهی گذرا به تاریخ می‌توان داشت. به نحوه ساخت قنات، اولین هواپیمایی که در ایران پرواز کرد، ماجرای کودتای 28 مرداد، اهمیت آجر در بناهای معماری و خیلی چیزهای دیگر. همه چیز مرتب است و سعی شده فضا آرام و زیبا باشد و نوری که از پنجره‌های بالا به چشم می‌خورد مدام از یاد می‌برید که اینجا زمانی زندان بوده. قبل از انقلاب زندان سیاسی و بعد از انقلاب هم زندان غیرسیاسی.

 از قصر تا زندان، و از زندان تا باغ /زندان که بود، خانه ها ارزان تر بودند!

بعد نوبت به بازدید از بندپهلوی اول می‌رسد. چند قدم مانده به راهروی اصلی صدایی از دور به گوش می‌رسد. صدایی خسته. صدایی که انگار امید در آن مُرده. صدایی که شعر می‌خواند:

به قمارخانه رفتم، همه پاک‌باز دیدم

چو به صومعه رسیدم، همه زاهد ریایی

وارد بند که می‌شوید صدا هر لحظه نزدیک‌تر می‌شود. انگار یکی از همان زندانیان است که صدایش بین آجرهای چهار دیواری‌اش حبس شده و آزادی را انتظار می‌کشد. شمایل چند مرد به چشم می‌خورد که روی تخت‌های دو نفره خوابیده یا نشسته‌اند. 

هنوز فضا نه ترسناک است و نه دلهر‌آور. زندانی است که حالا به روز شده. اما در بند پهلوی دوم اوضاع کمی فرق می کند. اتاق‌ها کوچک می‌شود. درها آهنی. حس حقارت از محبوس شدن تن فکر را مشغول می‌کند. 

از قصر تا زندان، و از زندان تا باغ /زندان که بود، خانه ها ارزان تر بودند!

در تمام وقت‌هایی که مشغول بازدید هستید مسولی هست که شما را راهنمایی کند. قبل از این که به هواخوری بروید در راهرویی دیگر کلی اسناد و مدارک به نمایش گذاشته شده است. اما باید کم کم خودتان را برای زندانی با حس و حال واقعی‌تر آماده کنید.

مسول این مجموعه توضیح می‌دهد که لطفا وارد فضای عمومی پارک شوید. چند قدم جلو بروید و بعد از پله‌ها بالا بروید. آنجا ساختمان بزرگی است که در برجک‌هایش مجسمه چند نگهبان دیده می‌شود. بلیط‌‌تان را نشان دهید چون بازدید ادامه دارد.

 

زندان سیاسیون

از پارک که می‌گذرید، حس آزدی شیرین‌تر و دلچسب‌تر و البته تلخ تر می‌شود. و بعد ورود به زندان شماره یک  یا همان زندان سیاسی قصر.

از قصر تا زندان، و از زندان تا باغ /زندان که بود، خانه ها ارزان تر بودند!

مدیر موزه کارت را می‌گیرد و سر صبر به تمام سوالات شما جواب می‌دهد. مردی که خودش هم تجربه حضور در زندان قصر را در دوران پیش از انقلاب به خاطر فعالیت‌های سیاسی داشته است. پس حرف‌ها همه دقیق و مستند است و البته، برآمده از دل. در میله‌ای را باید بازکنید. اینجا واقعا زندان است. دیوارهای طوسی. اتاقک‌های کوچک. نور کم. 

قبل از هر چیز به بخش ملاقات عمومی می‌روید. کافی است چند لحظه خیالتان را آزاد بگذارید و صدای تپش‌های قلب، گریه، بغض، دعوا و حس تلخ یا شیرین انتظار را احساس کنید. عجیب سخت است.

 از قصر تا زندان، و از زندان تا باغ /زندان که بود، خانه ها ارزان تر بودند!

بعد وارد یک هواخوری می‌شوید و از آنجا به محیط جدیدی می‌رسید. اینجا هم زندان قصر بوده اما الان صورت کوچک‌شده‌ای از زندان ساواک را که حالا به نام موزه عبرت است، بازسازی کرده‌اند. (اسم دقیقش هم که این بوده: کمیته مشترک ضد خرابکاری  ساواک شهربانی کشور شاهنشاهی) موزه عبرت که وحشتناک است اما اینجا هم کم از آن ندارد. مثلا دیدن دستگاه آپولو تا مدت‌ها ذهنتان را درگیر می‌کند. یا حتی آن قفس کوچک آهنی که زندانی را در آن می‌انداختند و او خمیده و مچاله‌شده در قفس قرار می‌گرفت و زیرش وسیله‌ای برای گرم شدن می‌گذاشتند تا تمام آهن‌ها کم‌کم داغ شود و زندانی بدنش بسوزد.

 

شب آخر!

تماشای موزه عبرت هم تمام می‌شود و از راهروهای باریک به محلی جدید می‌رسید. جایی که در آن بند سیاسیون مهم بوده. مثل آیت الله طالقانی. اینجا دلگیرتر از بقیه بخش‌های زندان است. اما صبر کنید. در انتهای این راهرو به اتاقک‌های انفرادی می‌رسید. جایی که اعدامی‌ها را در شب آخر زندگی‌شان آنجا می‌بردند. اسمش را گذاشته‌اند: «شب آخر». بعد هم دوباره راهروها و اتاقک‌ها و در نهایت رسیدن به در ورودی. آسمانی بی‌نهایت و درخت‌هایی که در باغ‌موزه زندگی را به رخ می‌کشند.

بازدید از زندان قصر حالتان را متفاوت می‌کند. امان از سیاست و زندانهایش. 

 

صفحات خالی

 اما اگر شما هم ذهنتان مشغول شده و بعد از زندان، دلتان می‌خواهد چرخی در سایت رسمی آن بزنید، احتمالا کمی توی ذوق‌تان می‌خورد. سایت بخش‌های خیلی هیجان‌انگیزی دارد: تاریخ شفاهی، داستان‌های صوتی و... اما روی هر کدام که کلیک کنید، با هیچ صفحه جدیدی مواجه نمی‌شوید. چه حیف که این صفحات خالی است درحالی که می‌توانست هزار قصه را در خود بگنجاند.

اما سایت باغ‌موزه قصر یک بخش بسیار دیدنی دارد. برای آنهایی که الان نمی‌توانند بازدید بیایند، امکان تماشای موزه به شکل مجازی هست. حداقل دیدن مجازی آن را از دست ندهید!

منبع خبر "تابناک" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.