برترینها: مهران غفوریان با سریال قورباغه بازی در نقشهای جدی را شروع کرد، او را تا پیش از این با بازی در آثار طنز میشناختیم، به هر حال غفوریان از دل همان نسل طلایی "ساعت خوش" بیرون آمد و اساس کار آن نسل، کار طنز است. اما خب انگار قرار بود از جایی به بعد غفوریان خودش را به چالش بکشد و نقش جدی بازی کند، وقتی در قورباغه بازی کرد، کلی یادداشت مثبت نوشته شد که شاهکار کرده است، اما واقعیت شاید یک نقشآفرینی کاملا معمولی بود!
بعدتر او اما دچار یک سوتفاهم شد که انگار باید بیشتر و بیشتر نقشهای جدی را عهدهدار شود، چشمهایش را تنگ میکند، صدایش را دو رگه میکند، ژست آلن دلونی میگیرد و اما انگار کار در نمیآید، اینبار و اینجا به بهانه نقشآفرینیاش در سریال گردنزنی، سه سکانس از همین گردنزنی، زخم کاری و قورباغه را مرور کردهایم تا به شما ثابت کنیم، آن مهرانِ طناز چیز دیگری بود. با ما همراه باشید.
کیانِ سریال قورباغه نه تنها درنیامده بلکه فرسنگها تا یک کاراکتر استاندارد فاصله دارد. غفوریان علاوه بر اینکه در این سالها در موضوعاتی به غیر از سینما موضعگیریهای متفاوت دارد، در بازیگری هم تصمیم گرفته مثلا خاص جلوه کند اما شاید بد نباشد که برخی از ژانر تخصصیشان پا را فراتر نگذارند. غفوریان برخلاف دیگر همنسلانش، از جمله «مهران مدیری»، «رضا عطاران» و «سعید آقاخانی» فرصت این را پیدا نکرده بود که در یک نقش جدی تواناییهایش را به رخ بکشد. او البته نقش جدی را یکبار در فیلم «ارادتمند، نازنین، بهاره، تینا» تجربه کرده بود، اما توقیف این فیلم باعث شد کسی ماحصل کار او را نبیند. قورباغه درواقع اولین مصاف مخاطب با غفوریان در یک نقش جدی است؛ چالش بزرگی که او نتوانست به درستی از پس آن بربیاید.
در «زخم کاری: بازگشت»، رضا شفاعت (مهران غفوریان) مشاور ارشد و نزدیکترین فرد به طلوعی (کامبیز دیرباز) بود و تمام اوامر او را اجرا میکرد. مهدویان در فصل دوم زخم کاری قصد داشت داستان سریالش را تماشاییتر کند اما حضور بازیگرانی چون مهران غفوریان در نقشهای جدی نه به لحاظ انتخاب بازیگر، نه از جهت شخصیتپردازی و نه جنس بازی نمیتوانست مهره مناسبی برای پیشبرد این هدف باشد و درمجموع حضور غفوریان و دیرباز نتوانست خلاء حضور برخی نظیر جواد عزتی را پر کند. مثلا همین سکانس از زخم کاری به واسطه جنس دیالوگها و شکل بازی مهران غفوریان و کامبیز دیرباز، سوژه کاربران شبکههای اجتماعی شد. در واقع کسی نمیداند که در سر مهدویان هنگام برداشت این سکانس چه میگذشته؟ انگار غفوریان و دیرباز برای بدترین بازی عمرشان مسابقه گذاشتهاند!
داییِ باران ناگهان به مراسم تدفین میرسد و به حالتی تصنعی از شورلت پیاده میشود و معترض به اینکه چرا انقدر زود خواهرزادهاش به خاک سپرده شده؟ نمایش 50ثانیهای که شبیه به یک خودکشی برای عمر هنری غفوریان شده. او موفقتر از همیشه در حال پاک کردن گذشته نسبتا موفق خود در کمدی است. البته که گردنزنی تازه شروع شده و احتمالا شاهد لحظات بیشتری از هنرنمایی غریبانه غفوریان در درام باشیم. حیف از روزهای رفته آقا مهران...