به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، در فرازی از کتاب چنین آمده است :
کبوتر سر به آسمان بلند کرد و به خدا گفت:
- مگر تو قول ندادی که از جوجهام محافظت کنی؟ که مرگ مرد را پیش از رسیدن دستش به جوجهام برسانی؟ پس چه شد قول و قرارت ای خدا؟!
خدا به او گفت:
- من از تو عذر میخواهم. خیلی پیش از این قولی که به تو دادم، قانونی را در جهان قرار داده بودم که نمیشد زیر پا بگذارم.
کبوتر پرسید:
- چه قانونی؟!
خدا پاسخ داد:
- اگر کسی گرسنهای را سیر کند و صدقهای بدهد و چیزی به فقیر ببخشد، عمرش را طولانی کنم و مرگش را به تاخیر بیندازم. من تصمیم قطعی داشتم که جان این مرد را بگیرم و مرگش را جلو بیندازم ولی او با صدقهای که به فقیر بخشید، براساس قانون همیشگی من، مرگش را به تاخیر انداخت.
۵۷۵۷