هممیهن نوشت: گام اول برای مواجهه با هر مشکلی، پذیرش آن است. انکار و لاپوشانی نشانه ناتوانی فرد یا حکومت در مواجهه با مسئله و حل آن است. پیشتر هم مکرر گفته شده بود که جامعه ما با ناترازیهای گوناگونی مواجه است؛ ولی این ناترازیها متفاوت هستند.
بدترین ناترازی در مدیریت و نیروی انسانی بود. افرادی عهدهدار امور بودند که حتی ناتوان از فهم مسئله بودند، چه رسد که بخواهند آن را حل کنند. ولی کسی به روی خود نمیآورد. این ناترازی خود را به موضوعاتی منتقل کرد که دیگر قابلکتمان نبود و نیست. بدترین آن ناترازی انرژی است.
تقریباً در هر چهار حامل اصلی انرژی یعنی برق، گاز، بنزین و گازوییل دچار ناترازی هستیم؛ ولی هیچگاه نخواستیم چنانکه شایسته است آن را طرح و حل کنیم. برای حل آنها به واردات بنزین مشغول شدیم. یا به استفاده از سوخت مازوت و آلوده کردن هوا و افزایش بیماریها و یا قطع برق و گاز کارخانجات و کاهش تولید و افزایش بیکاری و... انواع ترفندهای دیگر را پیشه کردیم.
نتیجه این شد که هر روز بدتر از دیروز شد. چرا هیچ کاری نمیتوانستند یا نمیخواستند انجام دهند، چون خیر عمومی مردم در نقطه مرکزی اداره امور دولت نبود. به همین علت اعتماد مردم را هم از دست دادند، و نمیتوانستند تصمیمی بگیرند که مواجه با عصبانیت و واکنش منفی بیشتر مردم نشوند. بنابراین، به رغم آشکار بودن نادرستی سیاست انرژی در ایران پس از سال۱۳۹۸ جرأت نکردند که کوچکترین تغییری در این سیاست بدهند.
اکنون دولت پزشکیان بهدرستی پذیرفته که مشکل وجود دارد و جدی هم هست؛ لذا دستور به حذف مصرف سوخت مازوت داده است. طبیعی است که نتیجه آن نیز قطع برق خواهد بود. از سوی دیگر، دستور قاطع و سریع به رفع موانع سرمایهگذاری در صنعت برق داده شده است.
تردیدی نیست که اینها گامهای کوچک و اولیهای است که باید برداشته میشد. رفع اساسی ناترازی حاملهای انرژی را با این اقدامات نمیتوان حل کرد. چالشهای صنعت انرژی بسیار فراتر از مسئله ناترازی عرضه و تقاضا بوده و این ناترازی تنها نمود ظاهری مجموعهای پیچیده از مشکلات درهمتنیده است که ریشه در ساختار معیوب نظام حکمرانی انرژی دارد، و در مرکز این چالشها، پارادایم نادرست وابستگی دولت به درآمدهای نفتی و تداخل وظایف حاکمیتی و تصدیگری قرار دارد که به تولید غیرصیانتی از مخازن نفت و گاز، ضعف در توسعه انرژیهای تجدیدپذیر، بازدهی پایین نیروگاهها، و ناکارآمدی در مصرف انرژی منجر شده است. از سوی دیگر، با آمدن ترامپ، سیاست خارجی ما که ارتباط وثیقی با مسئله انرژی دارد؛ بیش از گذشته در مرکز توجه قرار گرفته است.
به همین دلیل نیز آقای ظریف بهعنوان معاون راهبردی دولت خطاب به ترامپ و نقد سیاست او در برابر ایران گفت که محصول خروج او از برجام رسیدن ایران به غنیسازی ۶۰درصد بود. شاید از این نظر سیاست ترامپ بر حسب آنچه که مدعی دنبالش است، شکست خورده محسوب میشود.
ولی در نقطه مقابل، تحریمهای او کلیت روند اقتصاد و جامعه ایران را تغییر داد. طبیعی است که در این معادله ما باید به زیانهایی که خودمان متحمل میشویم، بیشتر توجه کنیم. البته این به معنای پذیرش اراده طرف مقابل نیست که زیان آن نامحدود است؛ ولی بازی سیاست صفر و یک نیست و همیشه راهی برای رسیدن به میانه وجود دارد.
بنابراین، تذکر دادن به ترامپ درست است و درعینحال، خودمان هم باید ملاحظه منافع ایران و مردم را بنماییم که قطعاً این مسئله مورد نظر آقای ظریف هم بوده است.