بیژن جلالی خواهرزاده صادق هدایت نویسنده شناختهشده معاصر بود و از سال ۱۳۲۵ مشاغل مختلفی را تجربه کرد و سپس در سال ۱۳۵۹ بازنشسته شد. او روز جمعه ۲۴ دیماه در ۷۲سالگی به دلیل سکته مغزی درگذشت. «روزها»، «دل ما و جهان»، «رنگ آبها»، «آب و آفتاب»، «روزانهها» و... عنوان کتابهایش هستند. درباره شعر او کتابی با عنوان ««بیژن جلالی، شعرهایش و دل ما»» نوشته کامیار عابدی، پژوهشگر و منتقد نامآشنا، منتشر شده که زندگی و شعر این شاعر را مفصل مورد بررسی قرار داده است.
در پشت جلد این کتاب آمده است: بیژن جلالی (۱۳۷۸-۱۳۰۶) که از آغاز دهه ۱۳۴۰ به بعد به انتشار سرودههایش پرداخت، بهتدریج، به عنوان یکی از شاعران شاخص و معنیبرانگیزِ شعر سپید/منثور در ایران شناخته شد. او با ظرافتی خاص و گرایشی شهودی و نگاهی عرفانی به زندگی مینگریست. در این کتاب علاوه بر شرح دقیق زندگی، و نوع پیوند او با داییاش صادق هدایت، به شناخت و تحلیل شعرهای او توجه شده است. به بهانه سالروز تولد این شاعر چند شعر از او را بخوانید:
۱
آمده بودم
تا گلی بنشانم
یا درختی بکارم
ولی فصل بهار و خزان
گذشت
و دست های من از نوشتن نام
درخت و گل
فرسوده است
۲
بر خاک من
گلی می گذارید
خوشا که من نیستم
و فقط گلی هست
که دست شما
بر خاک می نهد
۳
اگر کسی مرا خواست
بگویید رفته باران ها را
تماشا کند
و اگر اصرار کرد
بگویید برای دیدن توفان ها
رفته است
و اگر باز هم سماجت کرد
بگویید رفته است تا دیگر
بازنگردد
۴
چه سعادتیست
وقتی که برف میبارد
دانستن اینکه
تن پرندهها
گرم است
۵
شاید لیوان
از شکسته شدن
درد میکشد
و دیوار از خراب شدن
شاید تن ما نیز
از مردن رنج میکشد
بیآنکه دیگر بدانیم