دوم) پاسخ به این دو پرسش بنیادین، زمانی روشنتر میشود که «نسبت رشته پایه» با «رشته دیگر »- با نگاه به آمیخته تازهای که از آن به میانرشته تعبیر میشود- مورد کنکاش و بررسی قرار دهیم.
کوتاه سخن اینکه برهمین سیاق، ضرورت دارد تا نسبت ارتباطات با سیاست بازخوانی شود، آنگاه درمییابیم که شرایط امروز ایران چگونه قابل تحلیل است؟ نیک، بلافاصله نتیجه خواهیم گرفت که این نسبت، پیش از آن که«طولی» باشد، از یک نسبت«موازی» برخوردار است. شاید به همین دلیل سیاست در ایران امروز را چندان نمیتوان «انتزاعی و تک ساحتی» در نظر گرفت و بر اساس آن، دست به تحلیل و نتیجهگیری و سپس تصمیمگیری زد.
سوم) یک نمونه عینی: برای گشودن قفل سیاست خارجی ایران و به تبع آن، بحرانهای منطقهای و جهانی، باید نیمنگاهی جدی به عرصه اقتصاد داشت با نگاه توسعه محور البته. درس ارتباطات به ما میگوید که گشودن هر قفلی در عرصه سیاست، به تنهایی از طریق ابزار این عرصه مانند «مذاکره» قابل گشایش نخواهد بود. عرصه موازی دیگری مثل اقتصاد و توسعه، تنها با تمرکز بر ابزارها و محورهای ارتباطی متناسب با آن، راه را برای سیاستمداران و دیپلماتها میگشاید.
چهارم) بیتردید نمیتوان انتظار داشت که ما در عرصه سیاست منطقهای، موضعی مستقل از «عرصه ارتباطات اقتصادی» اتخاذ کنیم؛ در همین چارچوب، انتظار معقولی نخواهد بود که هدف دستیابی به یک بازیگر فعال در عرصه بینالمللی را یکسویه دنبال کنیم و امریکا را از اروپا، چین و روسیه تفکیک کنیم.
چه بخواهیم چه نخواهیم «واقعیت» براساس همان تئوری مورگنتا شکل میگیرد. اینکه ارتباطات، ساخت نفوذ را میسازد، نفوذ ساخت قدرت و قدرت ساخت سیاست را شکل میدهد. بنابراین، دیدگاه ما واقعیت را تغییر نمیدهد؛ بلکه تنها میتواند ما را براساس درک این نسبت و تاثیر مولفههای موازی بر یکدیگر، ما را به بازیگری منفعل و منزوی یا بازیگری فعال و مبتکر بدل کند؛ ما کدام راه را انتخاب میکنیم؟ این به تحلیل و سپس تصمیم ما برمیگردد و تمام.
آخر) همین نوع نگاه، درس دیگری هم به ما گوشزد میکند: « ریلگذاری درست و میانمدت و نه کوتاهمدت، در عرصههای مختلف موازی، دست ما را در عرصه مورد مذاکره باز خواهد کرد.»
آخر اینکه برای رفتن پای میز مذاکره با امریکای ترامپ، باید قبل از بیستم ژانویه، تصمیمهای اقتصادی دیگر مثل تصویب FATF را بگیریم و زمینه همکاری اقتصادی را فراهم کنیم.اتفاقی که از قضا بر چین و روسیه از یک سو و کشورهای رقیب منطقهای از دیگر سوی برجای خواهد گذاشت و دست ما را در مذاکره باز میکند.
درس ارتباطات، در یک کلام«چندسویه نگری»است و از نسبت موازی عرصه بسیار مهم ارتباطات با سیاست و اقتصاد غفلت نورزیم. ارتباطات، کلید عرصه نفوذ و سپس قدرت و سیاست به شمار میآید؛ بیتردید. این کلید را در قفل سیاست بچرخانیم تا شرایط به نفع ما تغییر کند. فراموش نکنیم که تا سال ۲۰۳۰ تنها ۵ سال مانده است؛ فاصله خود را با دیگران کم کنیم. ۵ سال مانده فقط.
منبع: اعتماد
۵۷۵۷