به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از نیویورک تایمز، ریچارد فورمن، نویسنده نمایشنامهنویس آوانگارد که بیوقفه به نمایشنامه و تئاتر میپرداخت و تئاتر هستیشناسی-متشنج را تأسیس کرد، در ۸۷ سالگی از دنیا رفت.
دیوید هرسکوویتز، مدیر هنری تئاتر تارگت مارجین در بروکلین و یکی از مدیران بنیاد ادبی فورمن، گفت که مرگ وی در بیمارستان و به دلیل عوارض ذات الریه رخ داد.
فورمن شرکت خود را سال ۱۹۶۸ با عنوان تئاتر هستیشناسی-هیستریک تأسیس کرد و در ادامه بیش از ۵۰ نمایشنامه خود را از طریق آن ارائه کرد. این گروه نمایشی سالها در یک کلیسای تاریخی مستقر بودند. نام کمپانی وی به ماهیت هستی و اعتقاد خود وی اشاره دارد که موقعیتهای زندگی را اساساً متشنج میدید و باور داشت احساسات سرکوبشده بهعنوان تعاملات فلسفی ظهور میکنند.
عنوان نمایشنامههای او حکایت از جهان بینی او داشت. «موجهای باهمی رویایی برای ماساچوست غربی» (۱۹۷۱) یکی از همکاریهای متعدد وی با آهنگساز استنلی سیلورمن از جمله این آثار است. «سر من یک پتک بود» (۱۹۷۹) درباره یک استاد و دو دانشجو که با ناامیدی از کسب دانش روبهرو هستند، «پسر بد نیچه!» (۲۰۰۰) درباره فروپاشی عصبی فیلسوف آلمانی و «شاه کابوی روفوس بر جهان حکومت میکند!» (۲۰۰۴) که از دولت جورج دبلیو بوش الهام گرفته بود، از دیگر آثار وی هستند که مبتنی بر دیدگاه فلسفی وی شکل گرفتند. عناوین دیگری مانند «یادآوری کامل» (۱۹۷۰)، «تحرک عمودی» (۱۹۷۴) و «آسیب دائمی مغز» (۱۹۹۶) هم گرچه مختصرتر، اما کم تاثیرتر نبودند.
بن برانتلی در یکی از نقدهای تایمز در سال ۲۰۰۴ از نمایشنامههای فورمن به عنوان «مینیهای بینظیر» یاد کرد که شادیهای تئاتری سرگیجهآوری را ارائه میکنند.
فورمن از همان اوایل کارش کاملاً دیده شد و جایزه برد. او اولین جایزه اوبی (مخصوص نمایشهای برادوی) خود را سال ۱۹۷۰ برای «پلههای فیل» که از آن به عنوان اپرایی درباره یک نمایش رادیویی یاد می شود، دریافت کرد و در ادامه مسیر خلاقیتش بیش از نیم دوجین جایزه اوبی دیگر به کارنامهاش افزود که یکی از آنها در سال ۱۹۷۳ برای خود تئاتر هستی شناسی-هیستریک بود و در سال ۱۹۷۶ برای «رودا در سرزمین سیب زمینی» که نمایشی تقریباً دو ساعته در یک پرده درباره زنی که رویاهای عجیبی میبیند، یک اوبی دیگر گرفت.
در ۲ مورد او در یک سال با ۲ اثر خود در بخش بهترین نمایشنامه حضور داشت که یک بار در سال ۱۹۸۷ برای «درمان» با تاکید بر روابط بیمار و پزشک، در واقع با خودش برای دریافت جایزه اصلی برای «فیلم شیطان است، رادیو خوب است» رقابت کرد و بار دیگر هم زمان برای «مروارید برای خوکها» درباره یک بازیگر پریشان ذهن و «بنیتا کانووا» درباره دختران بدجنس مدرسهای در سال ۱۹۹۸ با خودش رقابت کرد و برنده جایزه شد. وی همچنین جایزه بهترین کارگردانی را سال ۱۹۸۶ برای «لارگو دسولاتو» نوشته واسلاو هاول و یک اوبی ویژه در سال ۱۹۸۸ برای یک عمر نمایشنامه نویسی دریافت کرد.
سال ۱۹۹۵ وی در ۵۸ سالگی بورسیه بنیاد مکآرتور را دریافت کرد، که عموماً به عنوان کمک هزینه به شخصیتهای نابغه اهدا میشود. این بنیاد او را برای تعهدش به توسعه واژگان جدید تئاتری که بر کارگردانی تئاتر آوانگارد آمریکایی تأثیر گذاشت، تحسین کرد.
او سال ۲۰۱۸ در یک مصاحبه ویدیویی گفت هرگز از دنیا خیلی خوشحال نبوده و آنچه وادارش میکند تا بنویسد این نیاز وسواسی است که بفهمد چه چیزی اینجا نیست که او میخواهد باشد. وی گفت: من نمایشنامه مینویسم تا سعی کنم این خلاء بزرگ را پر کنم.
ریچارد که سال ۱۹۳۷ متولد شده و از دبیرستان علاقه اولیه خود را به تئاتر نشان داده بود خیلی زود و در سال ۱۹۵۳، نمایشنامه «بوته» اثر آرتور میلر را تهیه و کارگردانی کرد. او سال ۱۹۵۹ از دانشگاه براون در رشته انگلیسی فارغ التحصیل شد و به تشکیل گروه تئاتر دانشجویی در آنجا کمک کرد. وی اوایل کارش بخشی از یک گروه فیلمسازی بود ولی بعد به نویسندگی روی آورد و آخرین نمایشی که خودش نوشت و کارگردانی کرد «یک عاشقانه واقعی» بود که سال ۲۰۱۳ روی صحنه رفت.
برخی از نمایشنامههای وی از جمله «نیچه، ای پسر بد!» و «حالا که کمونیسم مرده، من احساس پوچی میکنم» به فارسی ترجمه و منتشر شدهاند.