فیلسوف آلمانی (هگل) گفته بود: از تاریخ میآموزیم که از تاریخ نمیآموزیم.
به گزارش تابناک به نقل از عصرایران؛ با نگاهی متفاوت به شعار وفاق و همایش وفاق می توان سراغ تجربه های تاریخی و پرسشی رفت که امروز پیش روی همه تصمیمسازان ایران است: چه حجم از بحران داخلی و خارجی باید انباشته شود تا اتحادی برای حل و فصل آنها شکل گیرد؟ هگل می گوید از تاریخ میآموزیم که از تاریخ نمی آموزیم و با این نکته وفاق پزشکیان را می توان آموختن از تاریخ دانست. این یادداشت بر یک اشاره مهم تاریخی استوار است و به این موضوع می پردازد.
ایران دشمنان سفاک زیادی به خود دیده است که غارت و کشتار و ویرانی بر جای نهادهاند. اما هجوم مغولان چنان ویرانی و کشتاری برجای نهاد که تا ۳ قرن ایرانیان کمر راست نکردند و این هجوم دهشتناک را سرآغاز انحطاط تمدن شرق گفتهاند.
هجوم و ویرانی مغولان در کتب درسی سطوح مختلف گنجانده شده و در فرهنگ عامه نیز ضربالمثل از نهایت شقاوت و ویرانی وارد شده است.
با این مقدمۀ کوتاه نکتهای بسیار مهم از این هجوم دهشتناک را ذکر میکنم و امیدوارم به کارسیاستورزان دلسوز و حتی سیاستبازان کینهورز بیاید که عَلَم مخالفت با وفاقطلبی رییس جمهور برداشتهاند. همایش دیروز با عنوان وفاق هم بهانهای است تا از منظری تاریخی به این قضیه بنگرم.
هجوم مغولان با بلاهت و تفرعن محض سلطان محمد خوارزمشاه و مادرش ترکان خاتون در سال ۶۱۷ شروع شد و ظرف ۱۰ سال با فرماندهی چنگیز خان میلیونها نفر قتل عام شدند.
در سال ۶۲۷ چنگیزخان پس از ۱۰ سال قتل عام ایرانیان مُرد. سلطان جلالالدین جوان و شجاع که تنها نیروی مقاوم در برابر آنها بود و ۱۰ سال همچنان به رغم خیانتها به جنگ و گریز ادامه داده بود فرصتی بدیع در اختیار داشت تا طومار مغولان را در فرصت ایجاد شده در پی مرگ چنگیز در هم بپیچید، اما بزرگترین اشتباه او و سایر حکومتهای محلی در اولویت ندادن به دشمنی، این فرصت تاریخی را برای همیشه از ایرانیان گرفت و برای جانشینان چنگیز فرصت تصرف و تاخت و تاز طی دهههای آتی را فراهم ساخت.
دورانی که گفته میشود عقب ماندگی تاریخی ایران را از اروپای در آستانه رنسانس سبب ساز شد. در همین سال به رغم تلاشهای ابتدایی، جلال الدین خوارزمشاه و علاءالدین کیقباد سلجوقی نتوانستند وفاق و اتحادی محکم برضد جانشینان چنگیز ایجاد کنند و سرانجام در جنگی که از آن به عنوان یکی از بیحاصلترین جنگهای تاریخ ایران یاد میشود رودرروی هم قرارگرفتند که به شکست آخرین مدافع ایرانزمین انجامید و صدالبته کیقباد هم سرنوشت خوشی نیافت. در طول تاریخ سرزمینمان جلالالدینهای زیادی طلوع و افول کردهاند هرکدام گسسته از گذشته عمل کرده و حتی عبرتی برای آیندگان هم نشدند.
اگر بپذیریم آینده برساختی است از گذشته و حتی بر ویرانههای گذشته بنا میشود و تاریخ زیرساخت بلامنازع آیندههاست باید همواره تاریخ را پیش روی خود داشته باشیم.
با همین مبناست که باوجود بیش از صدها فیلم و رمان که در چند دهه اخیر در مورد جنگ اول و دوم جهانی و سایر رخدادهای مهم سیاسی ساخته شده است و کماکان هر سال چندین اثر برجسته سینمایی و ادبی با محوریت جنگهای اول و دوم تولید میشود، اما در فرهنگ ما به چندین تک روایت از رخدادهای مهم تاریخیمان بسنده کردهایم.
پرسشی که امروز پیش روی همه تصمیمسازان ایران است این است: چه حجم از بحران داخلی و خارجی باید انباشته شود که اتحادی برای حل و فصل آنها شکل گیرد؟